برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 4
برای بار اول
آغاز شدم دیروز
آغازی نه از سر اجبار و نخواستن
خواستم باشم و در دقیقه ای موهوم خود را عریان و خونین
یافتم
اشک نریختم
خیره به اقبالی سیاه
خیره به بخل گذر لحظه ها
من دیروز
امروز
و هر زمانی
متولد می شوم
هر آن که امر کنم...!
گربه ی سیاه شوم نیست...برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 17
برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 90
برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 59
من تشنج میکنم که تو
در آغوشم بگیری
و تو
میسوزانیم و خاکسترم را لگد مال میکنی
من اشک میریزم که تو
لبخندم را جستجو کنی
و تو
بر قلبم تف میکنی
من نمیروم که تو
بودنم را ستایش کنی
و تو
ضعف و بی جانی ام را بر سرم میکوبی
حماقت من و بی رحمی تو
دنیای بی شوق و نوری از عشق ساخته است.
باید خاموش شویم
اگر زنده بمانیم!
گربه ی سیاه شوم نیست...برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 59
سرگذشت این کودک پنج ساله
بلوغ نیست!
او همان جنین سقط شده ایست
که خون دلم را در دهانش ریختم
میان قنداق پر پیچیدمش
و او
فاسد شد!
تنها تکه گوشتی بی جان بود
خریت خاموش من او را دفن نکرد
و ابلهانه می اندیشیدم
که قنداق پر و خون پر طرفدار من، می رویاندش!
همچون گلدانی خشک
امید به زنده کردنش داشتم!
افسوس که او، مرده بود..
گربه ی سیاه شوم نیست...برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 72
برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 105
فرار را میتوان کرد؟
هنر را میتوان بوسید؟
با عشق میتوان رقصید؟
در آسمان میتوان پرید؟
با کودکم میشود خندید؟
آرامشی میشود میسر؟
دیگران را میشود نخورد؟
زمین را میشود بویید؟
زندگی را میشود کرد؟
یا با مرگ میشود آرمید؟
گربه ی سیاه شوم نیست...
برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 114
کلیدم را گم کرد
قفلم را شکست
و پس از آن که دانست
بی در و پیکر شده ام
متروکه و تنها
رهایم کرد...
گربه ی سیاه شوم نیست...برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 115
مرگی بی محابا
و آرام
به سوی آتشگاهی مذاب
و درد
پیوسته و پر التهاب
چه عبثی!
از مردن به مردن پناه بردن...
تنها تنهایی را شاید پس گرفتن
و این تنهایی
چقدر آرزوست...
گربه ی سیاه شوم نیست...برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 126