گربه ی سیاه شوم نیست

ساخت وبلاگ
داشتم خاطره ای می ساختمبه سان یک تیر تیز تازهبر سر هر چه اندوه پرتاپ می کردم خود راآن زمان که با دستانی خون آلود رو به روی تو ایستادمقلبت را چنگ می زدمو بیرون کشیدمش آخر!تو به هیچ می ماندیو من به خون جگر می ساختمشدستانم را در آغوش می گیرم بازدستانت را در دست میگذاری آرامبی انتهاخیرهدستپاچگی بودنم را تداعی می کنیتودوستم داریبا دستانی که بوی مرگ می دهند در آغوشم می گیری وتوهمی از عشق را بر قلبمتواندوه متولد شده ی منتوآن قامت قطور منجمد شده در خشمتو آزگار سالیست که می رقصانی مرا گربه ی سیاه شوم نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ی سیاه شوم نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 4 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 11:39

برای بار اول

آغاز شدم دیروز

آغازی نه از سر اجبار و نخواستن

خواستم باشم و در دقیقه ای موهوم خود را عریان و خونین

یافتم

اشک نریختم

خیره به اقبالی سیاه

خیره به بخل گذر لحظه ها

من دیروز

امروز

و هر زمانی

متولد می شوم

هر آن که امر کنم...!

گربه ی سیاه شوم نیست...
ما را در سایت گربه ی سیاه شوم نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1402 ساعت: 15:58

ساختم!از برهوت برخواستم!از بیاباناز خاکاز درداز مرگ!پرواز را به خاطر می آورم!بال های درخشانممثله مثله بودوصله میزنم!از پای تابوتم تا روز عروجتنهامحکمفریاد میزنمبیدار میشوممن!از گرد های بی هوای تنهاییاز اندوه و خشم و سکونانزوا و اعوجاج بی حوصلگیدرمان و علاج و مرحم ساختم!من جمعی از نقیضین بی جوابپر از موج و خروشمو نمی میرمو نباید نشود آنچه که من می خواهم...! گربه ی سیاه شوم نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ی سیاه شوم نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 90 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 0:18

من مرده ام؟از هر چه کادو و تبریک و کیک متنفرم؟قلب بی اختیار و بی عنان!ننگ بر تو که اینگونه بی بال و پرم کردیننگ بر دستانش که برای مچاله کردن پلک هایم سر از پا نشناختند.سرم بریده میان جاده ای سیاهو از رگانم سرب می گذرد!من مرده ام؟!یا که پرواز را آتش زده ام؟امیدواری پاک از دست رفته است.پاهایم،یخ زدهو گربه ی سیاه شوم نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ی سیاه شوم نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 59 تاريخ : شنبه 3 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:14

من تشنج میکنم که تو

در آغوشم بگیری

و تو 

میسوزانیم و خاکسترم را لگد مال میکنی

من اشک میریزم که تو

لبخندم را جستجو کنی

و تو

بر قلبم تف میکنی 

من نمیروم که تو

بودنم را ستایش کنی

و تو

ضعف و بی جانی ام را بر سرم میکوبی

حماقت من و بی رحمی تو

دنیای بی شوق و نوری از عشق ساخته است.

باید خاموش شویم

اگر زنده بمانیم!

گربه ی سیاه شوم نیست...
ما را در سایت گربه ی سیاه شوم نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 59 تاريخ : شنبه 3 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:14

سرگذشت این کودک پنج ساله 

بلوغ نیست!

او همان جنین سقط شده ایست

که خون دلم را در دهانش ریختم

میان قنداق پر پیچیدمش

و او

فاسد شد!

تنها تکه گوشتی بی جان بود

خریت خاموش من او را دفن نکرد

و ابلهانه می اندیشیدم

که قنداق پر و خون پر طرفدار من، می رویاندش!

همچون گلدانی خشک

امید به زنده کردنش داشتم!

افسوس که او، مرده بود..

گربه ی سیاه شوم نیست...
ما را در سایت گربه ی سیاه شوم نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 20 آذر 1399 ساعت: 3:01

امروز همان روزیست که در انتظارش بودیامروز همان روزیست که انتظارش را نمی‌کشیدمتو می‌دانستی روزی می‌آید که منمبهوت عاشقانه های متعفنت می‌شوم‌؟!به یاد روزهای زرد با تو بودن پلک میزنم؟!تو رفتی تا من را بس گربه ی سیاه شوم نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ی سیاه شوم نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 105 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 7:56

فرار را می‌توان کرد؟

هنر را می‌توان بوسید؟

با عشق می‌توان رقصید؟

در آسمان می‌توان پرید؟

با کودکم می‌شود خندید؟

آرامشی می‌شود میسر؟

دیگران را می‌شود نخورد؟

زمین را می‌شود بویید؟

زندگی را می‌شود کرد؟

یا با مرگ می‌شود آرمید؟

 

گربه ی سیاه شوم نیست...
ما را در سایت گربه ی سیاه شوم نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 114 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 17:46

کلیدم را گم کرد

قفلم را شکست

و پس از آن که دانست

بی در و پیکر شده ام

متروکه و تنها

رهایم کرد...

گربه ی سیاه شوم نیست...
ما را در سایت گربه ی سیاه شوم نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 115 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 17:46

تنهایی در پس یک مرگ

مرگی بی محابا

و آرام

به سوی آتشگاهی مذاب

و درد

پیوسته و پر التهاب

چه عبثی!

از مردن به مردن پناه بردن...

تنها تنهایی را شاید پس گرفتن

و این تنهایی

چقدر آرزوست...

گربه ی سیاه شوم نیست...
ما را در سایت گربه ی سیاه شوم نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cactuse-zakhmif بازدید : 126 تاريخ : پنجشنبه 5 ارديبهشت 1398 ساعت: 15:26